کدکن kadkan

متن مرتبط با «دکتر» در سایت کدکن kadkan نوشته شده است

درگذشت دو تن از پیشکسوتان کدکن؛ سید هاشم علایی و دکتر سید علی اصغر حسینیان

  • بازگشت همه به سوی اوستبر این رواق زبرجد نوشته اند به زر/ که جز نکویی اهل کرم نخواهد مانددر ایام شهادت سرور زنان بهشت، و شافع روز جزا، دو تن از ذریه‎های ایشان دعوت حق را لبیک گفته و مهمان مادرشان در سرای جاوید شدند. حاج سید هاشم علایی فرزند برومند حاج سید رضا علایی – رحمة‎الله علیه- که همچون پدر از کودکی طوق بندگی و خدمتگذاری امام حسین (ع) و دیگر ائمه هدا را برگردن داشتند و تا آخرین نفس ذکر حسین حسین و رضا رضا از زبانشان نیفتاد، خوشا به سعادتشان. نام و یادشان در ذهن و ضمیر کوچک و بزرگ کدکنی ماندگار است و این کلمات از بیان فضایل این مردان شیفته و عاشق قاصر است. روانشان شاد. حاج سید رضا پیشکستوت و یکی از مؤسسان اصلی هیأت ابوالفضلی علیای کدکن (1313 شمسی) و پسرش سید هاشم نیز از بنیانگذارن هیأت کدکنی های مقیم مشهد و از دربانان و نوکران با اخلاص بارگاه علی بن موسی الرضا (ع) که سر انجام بر آستان مولایش سرنهاد.امّا دیگر مردخردمند و فرزند برومند کدکن و از سادات عظام این خطه، دکتر سید علی اصغر حسینیان فرزند شادروان حاج سید ابراهیم بود، که عمری با عزت و افتخار مشغول خدمت به مردم بود. از خدمات گر, ...ادامه مطلب

  • غرق در بیماران و غافل از خود(گپی با خانواده مرحوم دکتر مهدی معتمدی که «دکترشیخ » زمان بود)

  • سیده نعیمه زینبی - شهرآرا آنلاین - هنوز ۱۰ روز از آن اتفاق جانکاه  نگذشته که مهمان خانواده‌اش می‌شویم. دیداری سخت برای ما که حرفی برای تسلایشان نداریم و برای آن‌ها که هنوز باورشان نشده عزیزشان دیگر نیست. اما خانواده یک باور دارند: «راه مهدی باید ادامه پیدا کند». می‌خواهند از «شادروان مهدی معتمدی» پزشک خیری بگویند که علم و حرفه‌اش برایش وسیله‌ای بود تا به درد مردم برسد. می‌خواهند دیگران را با گروه «نیکوکاران سلامت» آشنا کنند؛ گروهی که مهدی جانش را برای آن گذاشت. آن‌ها دغدغه یافتن خیرانی را دارند تا بتوانند با صلابت در راه نیکوی مهدی قدم بگذارند. بگویید دروغ استهمسر مرحوم دکتر معتمدی هنوز نمی‌داند چه اتفاقی افتاده. مات و مبهوت است. گوشی  مهدی را در دستش گرفته و کنجی نشسته است. پیامک می‌آید: سلام آقای دکتر. عمل پاهایم خوب بود و دیگر می‌توانم راه بروم. خدا خیرتان بدهد.حالا باید فیزیوتراپی کنم. اما  هزینه‌اش را ندارم».قطره‌های اشک هم یاری نمی‌کنند. گوشی زیر انگشتان لرزانش تکان می‌‌خورد و می‌نویسد: «آقای دکتر فوت کردند. در حال حاضر نمی‌توانیم به شما کمک کنیم». هنوز چند دقیقه‌ای از تحویل پیام نگذشته که باز دوباره گوشی در دستان سردش می‌لغزد: «من هیچی نمی‌خواهم. هیچی‌هیچی. فقط بگویید این خبر دروغ است». اما مرگ، انکارشدنی نیست. باید پذیرفت. حتی بهترین‌ها هم روزی گرفت, ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها